نبوغ و تصادف

«در چشم یک گله گوسفند، گوسفندی که چوپان هر شب به درون حصاری خاص هدایت می‌کند و علوفه‌ای خاص به آن می‌خوراند و دو برابر بقیه فربه‌اش می‌کند لابد نابغه می‌نماید. و دیگر گوسفندان وقتی می‌بینند که درست همین گوسفند هر شب نه به آغل عمومی گوسفندان بلکه به آغل خاصی می‌رود و یونجه می‌خورد و درست همین گوسفند (که گوشتی چرب و لطیف دارد) برای گوشتش کشته می‌شود، لابد به وجود رابطه‌ای مرموز میان نبوغ و تصادف‌های عجیب دیگر قائل می‌شوند. اما کافی است که این گوسفندان دست از این باور بردارند که هر آنچه بر سر آنها می‌آید فقط برای تحقق هدف‌هایی است که در تصور گوسفندانه‌شان می‌گنجد، کافی است که قبول کنند که آنچه بر آنها واقع می‌شود ممکن است در راه هدف‌هایی صورت گیرد که درک آنها در دسترس ذهن‌شان نیست، آن وقت ارتباط و منطق موجود در آنچه بر سر گوسفند پروار شده آمده است بر آنها روشن می‌شود. اگر نتوانند بفهمند که گوسفند به چه منظور پروار می‌شده است، دست‌کم خواهند دانست که آنچه بر سرش آمده است بی‌حساب نبوده است و احتیاجی به ابداع مفاهیم تصادف و نبوغ نخواهند داشت».

از کتاب «جنگ و صلح»

نبوغ و تصادف

1 دیدگاه برای «نبوغ و تصادف»

  1. حجت گفت:

    اگه قبول کنند که آنچه بر آنها واقع میشود ممکن است در راه هدف هایی صورت گیرد که درک آنها در دسترس ذهنشان نیست، اونوقت باید به خرافات رو بیارن. یا اینکه به جبر. یا یه چیزایی شبیه به این. چیزی که فرا تر از ذهن شخص باشه رو چطور میشه واسه شخص روشن کرد؟؟ مثلا چطور میشه خدا رو برای آدما توضیح داد؟؟ این فراتر از سطح درک آدماست. میدونی چی میخوام بگم؟ یعنی یه سری چیزا هست که ما با توجیه کردنشون بیشتر ذهن خودمون رو آروم میکنیم…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *